loading...
سایت تفریحی ایرانیون
میلاد قاسمی بازدید : 716 چهارشنبه 10 خرداد 1391 نظرات (0)

حمله به جسد ميلياردر معروف تهرانی

حمله به جسد ميلياردر معروف تهرانی
دنيای عجيبی است، ما آدم‌ها هنوز نمی دانيم در جست‌وجو چه چيزي هستيم؛ گاه در شرايط و موقعيتی قرار می گيريم كه ابتدايی ترين اصول انسانی خود را از ياد می بريم و با رفتارهای نه چندان معقول تصور می كنيم، هميشه سوار بر اسب مراد چهار نعل در صحرای خودخواهی جولان خواهيم داد.

ایرانیون به نقل از جام جم: چندی پیش یكی از دوستان كه به نوعی رابط خبری نیز هست در حالی كه بسیار مضطرب و هیجان‌زده بود، در تماس تلفنی كوتاه از من خواست خود را در اولین فرصت به گورستان برسانم. می‌دانستم كه او خبر ویژه‌ای دارد كه این چنین خواسته تا سریع در گورستان حاضر شوم.
به سرعت عازم گورستان شدم. همانگونه كه انتظار داشتم، به فاصله كمی از محل غسالخانه انتظار مرا می‌كشید.
هنوز مدت زیادی از حضورم در این محل نمی‌گذشت كه متوجه شدم، زن میانسالی در كنار جسد مرده‌ای كه آثار لگد روی كفن او مشاهده می‌شد، نشسته بود و اشك می‌ریخت.
آن روز متوجه شدم، مرد مرده‌ای كه پس از مرگ مورد حمله قرار گرفته، یكی از میلیاردرهای معروف تهران بود كه جسد بی‌جان او از سوی فرزندان بی‌عاطفه‌اش مورد حمله قرار گرفته است!
باور كردنی نبود؛ اما حقیقت داشت و با كنكاش‌های بعدی متوجه شدم، مرد میلیاردر سال‌ها پیش و پس از فوت همسرش به تنهایی زندگی می‌كرد و فرزندانش كه هر كدام لقب دكتر و مهندس را در ابتدای نام خود یدك می‌كشند، در سال‌های تنهایی پدر در خارج از كشور به سر می‌بردند.
این بی‌توجهی باعث شده بود تا پیرمرد سرانجام برای رتق و فتق امور خویش به توصیه یكی از دوستانش، زن میانسال را به عنوان خدمتكار به استخدام درآورده  بود تا این كه پس از 5 سال از استخدام زن پرستار اجل به مرد میلیارد مهلت نداده و او را به دیار باقی كشانده بود.
فرزندان پیرمرد وقتی خبر فوت پدر را شنیده بودند، سراسیمه از دیار فرنگ خود را به تهران رسانده بودند تا در مراسم كفن و دفن او حضور پیدا كنند.
وقتی آنها جسد پدرشان را از سردخانه تحویل گرفته و به غسالخانه سپرده بودند، از طریق وكیل پدر متوجه شده بودند، مرد میلیاردر اموال و ثروت باقی مانده‌اش را به زن خدمتكار كه كنار جسد می‌گریست بخشیده است.
فرزندان بی‌عاطفه كه متوجه بخشش ثروت توسط پدر شده بودند با حمله به جسد كفن‌پیچ، او را لگدمال كرده و سپس با رها كردن پیكر بی‌جان او محل را ترك كرده بودند و...
نگاهی به جسد رها شده مرد میلیاردر می‌اندازم كه روزگاری نه چندان دور با اسم و شهرتی كه برای خود رقم زده بود، مورد احترام بسیاری از مردم این شهر بود و اكنون جنازه او تنها و بی كس رها شده بود.
آن روز یكی از حاضران در گورستان كه از موضوع اطلاع پیدا كرده بود، بانی خیر ‌شد و با كمك چهار نفر از كارگران گورستان، جسد مرد میلیاردر غریبانه از محل منتقل و دفن شد.
از گورستان بیرون می‌آیم، پیرمردی در انتظار تاكسی است، باران نم نمك شروع به باریدن كرده است. او را سوار می‌كنم، بعد از سلام می‌گوید: خدا عاقبت همه را ختم به خیر كند وقتی لبخند مرا می‌بیند ادامه می‌دهد: كاش ما آدم‌ها می دانستیم یك روز همه خواهیم مرد. پیرمرد حرف می‌زد و من همچنان در اندیشه مرگ مرد میلیاردر بودم.


گردآوری:سایت تفریحی ایرانیون
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
عاقبت یک روز مغرب محو مشرق می شود، عاقبت غربی ترین دل نیز عاشق می شود، شرط می بندم زمانی که نه زود است و نه دیر مهربانی حاکم کل مناطق می شود سلام دوستان به ایرانیون خوش امدید . امیدوارم لحظات خوبی را با ما داشته باشید . دوستان عزیز سایت ایرانیون در حال بروز رسانی است .
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 974
  • کل نظرات : 185
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 69
  • آی پی امروز : 73
  • آی پی دیروز : 65
  • بازدید امروز : 98
  • باردید دیروز : 85
  • گوگل امروز : 10
  • گوگل دیروز : 5
  • بازدید هفته : 249
  • بازدید ماه : 1,089
  • بازدید سال : 17,837
  • بازدید کلی : 1,018,216